English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (7186 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emptied U بدون چیزی در درون
emptier U بدون چیزی در درون
empties U بدون چیزی در درون
emptiest U بدون چیزی در درون
empty U بدون چیزی در درون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
intakes U مقدارجذب چیزی به درون
intake U مقدارجذب چیزی به درون
full U پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contain U قرار دادن چیزی در درون
indravgnt U ریزش چیزی سوی درون
contained U قرار دادن چیزی در درون
fullest U پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contains U قرار دادن چیزی در درون
indraght U ریزش چیزی بسوی درون
indraft U ریزش چیزی بسوی درون
encapsulated U چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
internal evidence U مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
endocrine U غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
(buy something) on credit <idiom> U بدون پول چیزی راخریدن
intercoastal U رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
argument U بحث در باره چیزی بدون توافق
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
arguments U بحث در باره چیزی بدون توافق
do without <idiom> U بدون هیچ چیزی کار کردن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
to do without any thing U ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
without lifting a finger U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
apomict U کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
in line processing U پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
cores U درون
reentrant U درون رو
core U درون
inward U درون
interior U درون
internally U از درون
ben U درون
abintra U از درون
interiors U درون
interiorly U از درون
inside U درون
inhaul line U درون کش
inly U از درون
endogenous U درون زا
insides U درون
endocarp U درون بر
in the recesses of the heart U در درون دل
inbound U به درون
endomorph U درون دگرگون
endophagous U درون خوار
endoplasm U درون مایه
endopsychic U درون روانی
endoscope U درون بین
endolymph U درون- لنف
endogeny U درون زایی
endogenous variable U متغیر درون زا
emigration U درون کوچکی
transcrystalline U درون بلورهای
immigration U درون کوچی
introspective U درون نگرانه
introspective U درون نگر
endozoic U درون جانوری
idiotropic U درون نگر
retropulsion U درون ریزی
intercontinental U درون بری
endobiotic U درون بافتی
feeds U درون گذاشت
feed U درون گذاشت
endocardium U درون شامه دل
endothelium U درون پوش
self reflection U درون اندیشی
endocrinology U درون ریزشناسی
endoderm U درون پوست
entotic U درون گوشی
entoptic U درون چشمی
subversion U درون واژگونی
throughout U از درون وبیرون
entoderm U درون پوست
pronation U درون گرداندن
underground water U اب درون زمین
endogamous U درون همسری
input U درون گذاشت
input U درون داد
inputted U درون گذاشت
inputted U درون داد
intravenously U درون وریدی
intravenous U درون وریدی
interpolation U درون یابی
talents U درون داشت
interpolation U درون گیری
talent U درون داشت
interpolations U درون یابی
interpolations U درون گیری
endogamy U درون همسری
endogen U درون زایی
inland U درون کشور
interiors U درونی درون
interior U درونی درون
endogenous U درون زاد
inborn U درون زاد
introspection U درون نگری
introspection U درون گرایی
entrances U درون رفت
located inside U در درون قرارگرفته
introvert U درون گرا
introverts U درون گرا
entranced U درون رفت
inbuilt U درون بافته
innate U درون زاد
entrance U درون رفت
talented U درون داشت
ingression U درون روی
inwards or inward U سوی درون
intramolecular U درون ذرهای
intrapersonal U درون فردی
intraindividual U درون فردی
intrafusal U درون دوکی
intradermic U درون پوستی
autochthonous U درون خیز
ataraxia U ارامش درون
intramolecular U درون مولکولی
inner directed U درون وابسته
endosmose U درون راند
intrapsychic U درون روانی
intramuscular U درون عضلانی
insight U درون بینی
influent U درون ریز
intramuscular U درون ماهیچهای
intrauterine U درون رحمی
insights U درون بینی
inpouring U بسوی درون
endocrine U درون ریز
entrancing U درون رفت
introflexion U سوی درون
ingrowing U درون رویان
interstitial U درون شبکهای
insalivate U درون یورش
inlier U درون هشته
assimilation U درون سازی
introjection U درون فکنی
intrastate U درون کشوری
online U درون خطی
inrush U درون یورش
on line U درون خطی
intradermal U درون پوستی
intracranial U درون جمجمهای
inbreeding U درون همسری
intracellular U درون یاختهای
introversion U درون گرایی
intrastate U درون ایالتی
subjectivism U درون گرایی
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
interstitial hydride U هیدرید درون شبکهای
intraclass coefficient U ضریب درون طبقهای
on line storage U حافظه درون خطی
on line operation U عمل درون خطی
on line operation U عملکرد درون خطی
incurvation U خمیدگی سوی درون
incurved U خمیده سوی درون
class inclusion U درون گنجی طبقهای
Recent search history Forum search
1postside
1Social worker job is to serve everyone without any discrimaintion
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1internalising somatic systems
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com